اگر ادای حق را واجب بدانیم با توجه به این روایات زیارت مطلقا واجب است. مراد از مطلقا یعنی بدون لحاظ هیچ عنوان ثانوی دیگر ، به عبارت دیگر کسی نگوید زیارت در مقام حفظ دین یا تعظیم شعائر واجب است خیر ، بلکه حتی بدون لحاظ این عناوین باز هم زیارت به عنوان ادای حق واجب است.
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّ لِکُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِی عُنُقِ أَوْلِیَائِهِ وَ شِیعَتِهِ- وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ «4» زِیَارَةَ قُبُورِهِمْ- فَمَنْ زَارَهُمْ رَغْبَةً فِی زِیَارَتِهِمْ وَ تَصْدِیقاً بِمَا رَغِبُوا فِیهِ- کَانَ أَئِمَّتُهُمْ شُفَعَاءَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.[1]
امام رضا میفرمایند : برای هر امامی عهدی ( و حقی ) به گردن دوستان و پیروان خود دارد و وفای به این عهد انجام نمیشود مگر با زیارت قبور انها ، پس کسی که از روی میل انها را زیارت کند و تصدیق کند انچه را که ائمه به ان مایلند ، ائمه علیهم السلام هم در روز قیامت شفیع او خواهند بود.
سوال : آیا اداء دین از امور قصدیه است یا خیر ؟
مراد از عبارت " الانصاف " در کلمات شیخ اعظم ره چیست ؟ مگر انصاف جزو ادله اربعه است ؟
یکی از دوستان فاضل در جواب فرموده اند :
بسم الله الرحمن الرحیم
منشأ انصاف یکی از این امور است:
1- اینکه مرحوم شیخ چون بی تمایل به نظریّه انسداد نیست، حجّیت ظنّ غیر حجّت بالخصوص را با تعبیرانصاف بیان می کند.
2- مذاق شریعت. یعنی ممکن است مطلبی را با دلیلی نتوان اثبات کرد، ولی مذاق شریعت آن را اقتضاء می کند.
حقیر نیز در جواب سوال گفته ام :
ظاهرا منظور شیخ انصاری ره از عبارت " و الانصاف " همان تجمیع ظنون هست که نشان میدهد تراکم ظنون به قدری در نظر ایشان قوی شده باشد که از قواعد فقهی یا اصولی رفع ید کند و به احتیاط و امثال آن تمسک کند. با این بیان این شبهه از بین میرود که : مگر انصاف جزو ادله فقهی هست که شیخ اعظم ره این چنین تعبیر میکند ؟
در کتاب قصاص - مبحث سبب و مباشر و اینکه سبب یعنی چه و علت یعنی چه -
کلمات فقهاء و بزرگان در انتخاب مثالها و مصادیق علت و سبب و شرط اختلاف نظر است و هرکدام مطلب را به گونهاى خاص بیان کردهاند و حتى یک فقیه در یک مورد دو نظریه مختلف دارد؛
مثلا مرحوم علامه در کتاب قواعد یک جا خفه کردن با دست را جزو مباشرت بحساب مىآورد و بعد از چند سطر آن را براى تسبیب مثال مىزند،
لذا مرحوم محقق قمى (رَحَمهُ الله) در جامع الشتات در یکجا مىفرماید: فرمایش فقهابراى مبتدى و متوسط گیج کننده است،و در جاى دیگر مىفرمایند: مبتدى بیچاره بااین همه اختلاف در مثالها که فقهاء دارند چه بایدبکند؟ واقعا هم، مطلب همینطور است
صاحب منهاج البراعه که شرح کتاب شریف نهج البلاغه است در ذیل خیلی از بیانات حضرت امیر علیه السلام نتیجه گیری میکند که جایز است قتل کسی که نهی از منکر را ترک کند.
(فو اللّه لو لم یصیبوا من المسلمین إلّا رجلا واحدا معتمدین لقتله) أى معتمدین له (بلا جرم جرّه) أى بدون استحقاقه للقتل بجرم اجتراه (لحلّ لی قتل ذلک الجیش کلّه) هذا الکلام بظاهره یدلّ على جواز قتل جمیع الجیش بقتل واحد من المسلمین معلّلا بقوله (إذ حضروه فلم ینکروا و لم یدفعوا عنه بلسان و لا ید) فیستفاد منه جواز قتل من ترک النهى عن المنکر مع التمکّن من إنکاره و دفعه.
فان قلت: أ فتحکمون بجواز ذلک حسبما یدلّ علیه ذلک الکلام؟
قلت: نعم لأنّ الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر واجبان شرعا فالتارک لهما تارک للواجب و عامل للمنکر،
منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى) ؛ ج10 ؛ ص- 135 -134
هاشمى خویى، میرزا حبیب الله/ حسن زاده آملىٍ، حسن و کمرهاى، محمد باقر، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة و تکملة منهاج البراعة (خوئى)، 21جلد، مکتبة الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1400 ق.
پ ن : منهاج البراعه شرح نهج البلاغه است که به علت نا تمام بودن برخی بزرگان نظیر علامه حسن زاده املی حفظه الله انرا تکمیل کرده اند.
گفته شده که قصد وجه ( یعنی قصد وجوب و استحباب ) در عبادات لازم نیست هر چند برخی از قدما به آن معتقد بوده اند. این بحث که قصد وجه لازم است یا خیر هم طبق مباحثی بوده که ظاهرا برخی از متکلمین در آثار خود مطرح کرده اند.
و لکن در بین معاصرین تقریبا اجماع است که نیازی به قصد وجه در عبادات نیست و تنها دلیل ادعا شده هم اجماع بوده که این اجماع بر لزوم قصد وجه نا تمام بلکه برخی گفته اند اجماع بر خلاف آن داریم.
همچنین گفته اند صرف اینکه بدانیم این فعل مورد طلب مولاست و امر به جامع بین وجوب و استحباب تعلق گرفته برای تحریک و انبعاث به سوی مطلوب کفایت میکند و نیازی به قصد وجه نیست.
یستدل علی جواز اللوا*ط بادلة اربعه :
اما العقل : فلاستقلاله بحسنه
اما السنة : "الولد للفراش" خصوصا بقرینة ما بعده : "للعاهر الحجر" ای للزانی الحجر یفهم ان الصدر للواط لانه مقابله.
اما الکتاب : بایتین : "هن اطهر لکم" یفهم انهم طاهر و لکن النساء اطهر. و ایضا : انکحوا الایامی
اما الاجماع فواضح .
و الغرض من نقل هذه الکلمات معنی ما قیل : شیطان الفقهاء افقه الشیاطین و ایضا : الشیطان افقه الفقهاء
اگر بخواهیم کمی دقیق تر بحث کنیم باید بگوییم که مسائل مستحدثه دو قسم است :
اول : مسائلی نو ظهور که در کتب قدما درباره موضوع یا حکم ان بحث نشده. مثلا مساله بیمه نه موضوعا و نه حکما در کتب قدما از ان بحث نشده. اگر هم چیزی پیدا شود بسیار کم و پراکنده است.
دوم : مسائل مستحدثه به این معنی که در کتب قدما درباره ان مفصلا بحث شده ولکن موضوعات جدید ان احکام نیازمند بررسی مجدد است. مثلا مساله تقیه از احکام مستحدثه نیست و هم در احادیث ائمه و هم در کلمات فقها فراوان از ان بحث شده اما اینکه تقیه در زمان ما به چه نحو است و ایا موضوع ان باقی است یا نه نیازمند بررسی مجدد است و به این معنی انرا باید جزو سائل مستحدثه نامید. نیز برخی مسائل جهاد.
پ ن : این مطلب منافی با انچه دیگران فرموده اند نیست بلکه توضیح و تدقیقی در بیان مسائل مستحدثه است.
پیشنهاد میکنم یکی از موضوعات دسته دوم برای بحث فقه سال اینده انتخاب شود. مثل بحث تقیه یا جهاد که برخی از مجلدات جواهر و وسائل هم در همین موضوع است.