بحر الفقاهه

کنکاشی در فقه اسلامی review on Jurisprudence

بحر الفقاهه

کنکاشی در فقه اسلامی review on Jurisprudence

بررسی اصل عدم نقل

یکی از اصولی که علماء در بسیاری از موارد، به آن تمسّک کرده اند، اصل عدم نقل است. قبل از اینکه در مورد مدرک این اصل بحث کنیم، لازم است به تقسیمی اشاره کنیم. اجراء أصل عدم نقل یا در موردی است که اصل نقل، مشکوک است و یا در جایی که أصل نقل، مُحرَز است، ولی تاریخ آن، معلوم نیست، مثل بحث حقیقت شرعیّه در اصول. لذا سزاوار است که ادلّه ی أصل عدم نقل را در دو قسم جداگانه مورد بررسی قرار دهیم.

   

1-جایی که أصل نقل محرز نیست: در مراد از أصل عدم نقل در این جا 4 احتمال وجود دارد. به عبارت دیگر با 4 طریق می توان أصل عدم نقل را تقریر کرد:


1-سیره ی عقلایی بر اینکه در مواردی که اصل نقل، مشکوک است، إعتنایی به آن نکرده و بناء را بر عدم نقل می گذارند. البتّه این سیره در جایی که فاصله ی دو زمان زیاد باشد (مثل زمان حاضر و زمان صدور نصّ) و در موارد زیادی علم به نقل الفاظ داشته باشیم ، مُحرَز نیست.


2-إستصحاب عدم نقل: یعنی زمانی که لفظ برای معنایی وضع شد، قطعاً در آن زمان، نقلی وجود ندارد؛ پس وقتی در زمان های بعدی در وجود نقل شکّ کنیم، استصحاب عدم نقل جاری می شود. البتّه این استصحاب دچار مشکلی به نام مُثبِت بودن آن است؛ زیرا عدم نقل لفظ، اثر شرعی بی واسطه ندارد. و واسطه های آن، اثبات اینکه چون نقلی نیست و این لفظ در عصر حاضر به فلان معناست، پس در زمان سابق (مثل عصر صدور نصّ) نیز به همین معنا بوده است وگرنه اگر معنای عصر نصّ غیر از معنای کنونی آن لفظ باشد، نقلی لازم می آید که ما آن را با «أصل عدم نقل» منتفی ساختیم. واسطه ی دوم، این است که حضرت در استعمالش این لفظ را در همین معنا استعمال کرده است. (به مقتضای أصاله الحقیقة) 


شاید به همین تقریر شیخ انصاری در فرائد الاصول اشاره می کند: «إذا ثبت انّ صیغة الأمر حقیقة فیه فی الوجوب فی عرفنا و شکّ فی کونها کذلک قبل ذلک حتّی تحمل خطابات الشّارع علی ذلک فیقال: مقتضی الأصل کون الصیغة و الحقیقة فیه فی ذلک الزّمان بل قبله؛ إذ لو کان فی ذلک الزّمان حقیقة فی غیره لزم النّقل و تعدّد الوضع و الأصل عدمه و هذا انّما یصحّ بناء علی الأصل المُثبِت. » 
3- استصحاب قهقرایی: یعنی استصحابی که زمان متیقّن، لاحق و زمان مشکوک، سابق باشد (برعکس استصحاب های معروف)؛ زیرا معنای لفظ در عصر حاضر معلوم و در عصر نصّ مشکوک است، پس حکم می کنیم که در عصر نصّ نیز به معنای کنونی آن بوده است.


البتّه دلیلی بر حجّیّت استصحاب قهقرایی وجود ندارد.
4- سیّد یزدی در توضیح این اصل می نویسد: « إنّ وضع صیغة الأمر للوجوب معلومٌ و وضعها لمعنی آخر فی السّابق غیر معلوم و الأصل عدمه و یلزمه عقلاً ثبوت هذا المعنی فی السّابق ایضاً و عدم النّقل، لکن یمکن أن یعارض هذا الأصل بأصالة عدم تحقیق وضع صیغة الأمر للوجوب إلی زمان العلم بتحقّقه و یلزمه عقلاً کونها موضوعة فی السّابق لمعنی آخر و حصل النّقل و لا حکومة لأحد الأصلین علی الآخر ظاهراً. » 


وضع صیغه ی امر برای وجوب (در عصر حاضر) معلوم است و وضع آن برای غیر وجوب در زمان سابق مشکوک است و اصل، عدم وضع صیغه ی امر برای معنای غیر عصر حاضر است. این اصل، دو لازمه ی عقلی دارد: 1- در زمان سابق نیز معنای حقیقی امر، وجوب بوده است. 2- نقلی در مورد صیغه ی امر رخ نداده است. ولی این اصل، معارضی دارد و آن اصل عدم وضع صیغه ی امر برای وجوب است؛ زیرا در زمان حاضر معنای آن معلوم است، ولی در زمان سابق وجوب نبوده است و هیچ یک از این دو اصل بر دیگری، حکومتی ندارد.
نقد: اینکه ایشان کلام شیخ را این گونه تفسیر کرد، ناصحیح است و مراد شیخ أعظم یکی از دو احتمال نخست است.
امّا نسبت به اصولی که ایشان اجراء کرد، اگرچه تعارض برقرار است، ولی اصل عدم نقل به معنای دوم که گذشت، معارضی ندارد. توضیح مطلب این است که اصل عدم وضع صیغه ی امر در زمان سابق برای وجوب، اگرچه شکّ در سبب و اصل عدم نقل به معنای دوم، شکّ در مسبّب است، ولی چون در ناحیه سبب، معارضی به نام اصل عدم وضع صیغه ی امر در زمان سابق برای غیر وجوب وجود دارد، نوبت به ناحیه ی مسبّب می رسد که در آن، أصل عدم نقل هیچ معارضی ندارد.
2- قسم دوم: جایی است که أصل نقل، مُحرز است، ولی زمان نقل، مشکوک است، مثل بحث حقیقت شرعیّه که معنای «صلاة» در عصر حاضر، نماز است و در قبل از اسلام، به معنای دعاء بوده است، ولی معلوم نیست که از چه تاریخی از معنای دعاء به معنای نماز نقل پیدا کرده است.
در این قسم، باید بررسی شود که آیا چهارأصلی که در قسم اوّل گذشت، دراین قسم جاری می شود یا خیر.


1-سیره ی عقلائیّه: این سیره در قسم دوم که أصل نقل، مُحرز است، قطعی نیست؛ زیرا شاید بتوان ادّعا کرد که ملاک سیره ی عقلائیّه در بحث ما، قلّت نقل است و لذا هنگام شکّ در اصل وجود نقل، به احتمال نقل اعتنایی نمی شود. پس در جایی که نقل قطعی است و تاریخ آن نا معلوم است، این نکته وجود ندارد.
2-إستصحاب عدم نقل: مقتضای این استصحاب، این است که تاریخ نقل واژه ی «صلاة» بین سال 50 تا100هجری مشکوک و بعد از سال 100، اینکه صلاة به معنای نماز شده است، قطعی باشد، با استصحاب عدم نقل، حکم می کنیم که نقل در سال 100 هجری رخ داده و در قبل آن به معنای دعاء بوده است. 


3- استصحاب قهقرایی: مقتضای این استصحاب در مثال مذکور، این است که نقل در سال 50هجری رخ داده است؛ زیرا استصحاب قهقرایی اقتضاء دارد که زمان سابق که حکمش مشکوک است، حکم زمان لاحق که قطعی است را دارد و تا زمانی که شک داریم، حکم به معنای لاحق(یعنی نماز) می کنیم.


4- إستصحاب عدم وضع «صلاة» برای معنایی غیراز معنای فعلی (یعنی نماز): چون فرض قسم دوم، جایز است که اصل نقل محرز است، پس وضع صلاة برای دعاء در زمان سابق قطعی نیست، پس شکی نیست تا نوبت به إستصحاب برسد.

منبع :

http://feghahat1.blogfa.com/post/7

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد