بحر الفقاهه

کنکاشی در فقه اسلامی review on Jurisprudence

بحر الفقاهه

کنکاشی در فقه اسلامی review on Jurisprudence

قیام در عصر غیبت 2

قیام در عصر غیبت 3    /  قیام در عصر غیبت 2  / قیام در عصر غیبت 1

......

قبلا  درباره قیام در عصر غیبت مطالبی را ذکر کردیم. البته انچه که سابق نوشته ایم با توجه به فهم و سواد قبل و بضاعت اندک ما بوده و طبعا قابلیت این را دارد که به مرور زمان تکمیل شود.

حال در صدد تکمیل بحث سابق هستیم. روایاتی ذکر شدکه قیام در عصر غیبت مورد نهی روایات است. مثلا :

 

ادامه مطلب ...

قیام در عصر غیبت 1

قیام در عصر غیبت 3    /  قیام در عصر غیبت 2  / قیام در عصر غیبت 1

....

بسم الله الرحمن الرحیم

 و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

برخی با استناد به برخی روایات قائل به حرمت هرگونه قیام و مقابله بر علیه حکام جبار و طواغیت و مستکبرین هستند و علی الخصوص قیام رهبر عظیم الشان و معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی ره را مورد نقد قرار  میدهند.

این نوشته در مقام بیان نقدی مختصر بر چنین برداشتی از روایات است ؛ به امید آنکه چراغی فراسوی ارباب دانش و بینش باشد.

 

ادامه مطلب ...

نظر ایت الله العظمی سیستانی مد ظله درباره ولایت فقیه

پرسش: نظر معظم له درباره ولایت فقیه چیست؟

پاسخولایت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبیه خوانده می شود برای هر فقیهی که جامع شرایط تقلید باشد ثابت است . و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است هم در شخص فقیه و هم در شرایط به کار بستنولایت امور دیگری معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنین .

 

پرسش: آیا ولایت فقیه تحقیقی است یا تقلیدی ؟
پاسخ: تقلیدی است.

اقسام وجوب

اقسام وجوب:

 

1) وجوب از نظر مقدمات تکلیف تقسیم می شود به : واجب مطلق و مشروط

2) وجوب از نظر مکلف به تقسیم می شود به : واجب تعیینی و تخییری

3) وجوب از نظر زمان انجام تقسیم می شود به : واجب موسع و مضیق

4) وجوب از نظر شرط انجام تقسیم می شود به : واجب تعبدی و توصلی

5) وجوب از نظر کیفیت طلب تقسیم می شود به : واجب معلق و منجز

6) وجوب از نظر مکلف تقسیم می شود به : واجب عینی و کفایی

7) وجوب از نظر تعلق تکلیف تقسیم می شود به : واجب اصلی و تبعی

8) وجوب از نظر کیفیت تکلیف  تقسیم می شود به :واجب نفسی و غیری

واجب معلق و مشروط ( زمان واجب و و جوب)

صاحب فصول مخترع بحث واجب معلق است.

ایشان در تعریف واجب معلق و منجز می‌نویسد: واجب معلق واجبی است که در آن حکم وجوب به مکلف تعلق گرفته امّا حصول و انجام واجب متوقف بر امر غیر مقدوری است و واجب منجز آن است که حصول و انجام واجب متوقف بر امر غیر مقدوری نیست.

مثال :

یکی از امور غیر مقدوری که ممکن است انجام واجب متوقف بر آن باشد؛ فرا رسیدن زمان واجب است، در برخی موارد مشخص به انجام عملی مکلف می‌شود ولی زمان انجام عمل هنوز فرا نرسیده است و به اصطلاح فنی زمان انجام واجب مدتی پس از زمان فعلیت و ثبوت حکم از طرف شارع است. مثلاً فرض کنید شخصی در ماه رمضان توانائی و استطاعت انجام حج را پیدا کرده و به اصطلاح مستطیع شده است!

در چنین فرض حکم وجوب حج بر عهدۀ وی ثابت می‌ماند و فعلیت می‌یابد اما زمان انجام حج هنوز فرا نرسیده و مکلف باید منتظر بماند تا ایام حج که ماه ذی الحجّة است فرا رسد. این نوع واجب را واجب معلق می‌نامند؛ زیرا با حصول استطاعت حکم وجوب حج به مکلف تعلق گرفته اما انجام حج معلق بر یک امر غیر مقدور ( فرا رسیدن موسم حج) است. امّا در واجب منجز انجام واجب متوقف بر امر غیر مقدوری نیست مانند:

وجوب نماز پس از فرا رسیدن وقت آن مثلاً هنگامی که وقت نماز فرا رسید حکم وجوب نماز بر شخص ثابت و همزمان وقت انجام آن نیز آغاز می‌شود و انجام نماز ظهر متوقف بر هیچ امر غیر مقدوری نیست با توجه به این مطالب گفته‌اند: در واجب منجز زمان وجوب و واجب با هم مقارن است اما در واجب معلق زمان فعلیت وجوب مقدم به زمان انجام واجب است.  

ادامه مطلب ...

مساله 252 مبانی تکملة المنهاج

مرحوم آیت الله خوئی در مسئله 252 فرموده اند:(لو أراد إصلاح سفینة حال سیرها فغرقت بفعله، کما لو أسمر مسماراً فقلع لوحة أو أراد ردم موضع فانهتک، ضمن ما یتلف فیها من مال لغیره أو نفس. أمّا ضمان المال: فللإتلاف المستند إلى فعله، و أمّا ضمان النفس: فلأنه داخل فی القتل الشبیه بالعمد)[1]

استاد: طبق ضابطه روایات در اقسام قتل، این مثال از قسم خطای محض است، نه شبه عمد؛ زیرا در اینجا قصد ضرب به شخص نیست تا قتل شبه عمد شود، بلکه قصد اصلاح کشتی را داشته است.



5-مبانی تکملة المنهاج؛ ج‌42موسوعة، ص: 302

استحباب زیارت امام رضا علیه السلام در ماه رجب

در «کافی‌» ج‌ 4، فروع‌، کتاب‌ الحجّ و المزار، در باب‌ فضل‌ زیارت‌ أبی‌الحسن‌ الرّضا علیه‌ السّلام‌، ص‌ 584 روایت‌ شده است‌ که‌:

أبوعَلیٍّ الاشْعَریُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ الْکوفیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أسْلَمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمانَ قالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ رَجُلٍ حَجَّ حِجَّةَ الإسْلَامِ، فَدَخَلَ مُتَمَتِّعًا بِالْعُمْرَةِ إلَی‌ الْحَجِّ، فَأَعَانَهُ اللَهُ عَلَی‌ عُمْرَتِهِ وَ حَجِّهِ، ثُمَّ أَتَی‌ الْمَدِینَةَ فَسَلَّمَ عَلَی‌ النَّبِیِّ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ ثُمَّ أَتَاکَ عَارِفًا بِحَقِّکَ؛ یَعْلَمُ أَنَّکَ حُجَّةُ اللَهِ عَلَی‌ خَلْقِهِ وَ بَابُهُ الَّذِی‌ یُؤْتَی‌ مِنْهُ، فَسَلَّمَ عَلَیْکَ، ثُمَّ أَتَی‌ أَبَا عَبْدِاللَهِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَهِ عَلَیْهِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَتَی‌ بَغْدَادَ وَ سَلَّمَ عَلَی‌ أَبِی‌ الْحَسَنِ مُوسَی‌ عَلَیْهِ السَّلَامُ، ثُمَّ انْصَرَفَ إلَی‌ بِلَادِهِ، فَلَمَّا کَانَ فِی‌ وَقْتِ الْحَجِّ رَزَقَهُ اللَهُ الْحَجَّ؛ فَأَیُّهُمَا أَفْضَلُ: هَذَا الَّذِی‌ قَدْ حَجَّ حِجَّةَ الإسْلَامِ یَرْجِعُ أَیْضًا فَیَحُجُّ، أَوْ یَخْرُجُ إلَی‌ خُرَاسَانَ إلَی‌ أَبِیکَ عَلِیِّ ابْنِ مُوسَی‌ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَیُسَلِّمُ عَلَیْهِ؟!

قَالَ: ] لَا [ بَلْ یَأْتِی‌ خُرَاسَانَ فَیُسَلِّمُ عَلَی‌ أَبِی‌ الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَفْضَلُ؛ وَلْیَکُنْ ذَلِکَ فِی‌ رَجَبٍ؛

«روایت‌ میکند أبوعلی‌ اشعری‌ از حَسن‌ بن‌ علی‌ کوفیّ از حسین‌ بن‌ سَیف‌ از محمّد بن‌ أسلم‌ از محمّد بن‌ سلیمان‌ که‌ گفت‌:

من‌ از حضرت‌ أبوجعفر امام‌ محمّد تقیّ علیه‌السّلام‌ پرسیدم‌ راجع‌ به‌ مردی‌ که‌ حِجّة‌ الإسلام‌ خود را انجام‌ داده‌ بود متمتّعاً با عمره‌، یعنی‌ حجّ تمتّع‌

بجای‌ آورده‌ بود، و خداوند وی‌ را کمک‌ نموده‌ بود تا اینکه‌ آنها را صحیحاً بجای‌ آورد؛ و پس‌ از آن‌ به‌ مدینه‌ آمده‌ بود و زیارت‌ رسول‌ اکرم‌ صلّی‌الله‌ علیه‌ و آله‌ وسلّم‌ را بجای‌ آورده‌ بود، و سپس‌ با معرفت‌ به‌ حقّ تو و به‌ اینکه‌ تو حجّت‌ خداوند در روی‌ زمین‌ هستی‌ و درِ خدا می‌باشی‌ که‌ باید از آن‌ در وارد شد، به‌سوی‌ تو آمده‌ بود و تو را زیارت‌ نموده‌ و بر تو سلام‌ داده‌ بود. و پس‌ از آن‌ به‌سوی‌ حضرت‌ أبا عبدالله‌ الحسین‌ صلوات‌الله‌ علیه‌ آمده‌ و بر آنحضرت‌ سلام‌ داده‌، و سپس‌ به‌ بغداد رفته‌ و بر حضرت‌ أبوالحسن‌ موسی‌ علیه‌السّلام‌ سلام‌ داده‌ و زیارت‌ نموده‌، و پس‌ از آن‌ به‌ سوی‌ شهر خود مراجعت‌ نموده‌ است‌. اینک‌ که‌ موسم‌ حجّ فرا رسیده‌ است‌، او متمکّن‌ از حجّ میباشد، بفرمائید: برای‌ او با این‌ کیفیّتی‌ که‌ ذکر شد که‌ حِجّة‌ الاسلام‌ خود را انجام‌ داده‌ است‌، آیا باز حجّ بیت‌الله‌ الحرام‌ برای‌ او أفضل‌ است‌، یا اینکه‌ به‌ سوی‌ خراسان‌ برود و بر پدرت‌ علیّ بن‌ موسی‌ علیهماالسّلام‌ سلام‌ کند؟!

حضرت‌ فرمود: نه‌! بلکه‌ به‌ خراسان‌ رود و بر حضرت‌ أبوالحسن‌ علیه‌السّلام‌ سلام‌ کند البتّه‌ آن‌ افضل‌ است‌؛ ولیکن‌ باید زیارت‌ و سلامش‌ در ماه‌ رجب‌ باشد.

 

 البته این روایت بدلیل محمد بن اسلم و محمد بن سلیمان ضعیف است زیرا هر دو رمی به غلو شده اند و لکن قرائنی در کلام دال بر صحت ان وجود دارد مخصوصا که کلینی ، شیخ و صدوق ره هر سه این روایت را ذکر کرده اند و عمده وجه ضعف این دو نفر هم غلو بوده. 

اجبار بر انجام زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله

إذا ترک الناس زیارة النبی ع أجبروا علیها‌ لما یتضمن من الجفاء المحرم.[1]

اگر زمانی مردم زیارت پیامبر صلی الله علیه و اله را ترک کنند ، انها را باید بر آن کار مجبور کنند زیرا ترک زیارت پیامبر صلی الله علیه و اله مستلزم جفا ی حرام بر ان حضرت است .

و إذا ترک الناس الحج وجب على الإمام أن یجبرهم على ذلک، و کذلک إن ترکوا زیارة النبی صلى الله علیه و آله کان علیه إجبارهم علیها.[2]

زمانی که مردم حج را ترک کنند واجب است بر امام که انها را مجبور به ان کند و همچنین است که اگر مردم زیارت پیامبر صلی الله علیه و اله را ترک کنند باز هم بر امام واجب است انها را بر زیارت پیامبر صلی الله علیه و اله مجبور کند.



[1] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام؛ ج‌1، ص: 252 

[2] المبسوط فی فقه الإمامیة؛ ج‌1، ص: 385