این دعای معروفیت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به ابوذر اموزش دادند و فرمودند که این دعا در اسمانها معروف است :
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمْنَ وَ الْإِیمَانَ بِکَ وَ التَّصْدِیقَ بِنَبِیِّکَ وَ الْعَافِیَةَ مِنْ جَمِیعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ
ترجمه : خداوندا از تو امنیت و ایمان و تصدیق نبی ات و عافیت از هر بلا و شکر بر عافیت و بی نیازی از افراد شرور را میخواهم.
کافی ج 2 ص 587
از مبانی مطرح در بحث اجماع ، قاعده لطف است ، اما آیا قاعده لطف که در مباحث کلامی هم مطرح است ، ریشه روایی دارد؟
به این روایت دقت کنید :
الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج1، ص: 159 :
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ زَعْلَانَ عَنْ أَبِی طَالِبٍ الْقُمِّیِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ :
قُلْتُ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَى الْمَعَاصِی قَالَ لَا قُلْتُ فَفَوَّضَ إِلَیْهِمُ الْأَمْرَ قَالَ قَالَ لَا قَالَ قُلْتُ
فَمَاذَا قَالَ : لُطْفٌ مِنْ رَبِّکَ بَیْنَ ذَلِکَ.
حال آیا این لطف همان ، قاعده مطرح در علم کلام است یا خیر؟
پ ن : علی ما ببالی : برخی اساتید معظم نظیر حضرت استاد شهیدی مد ظله منکر اصل قاعده لطف شده اند.
مراد از عبارت " الانصاف " در کلمات شیخ اعظم ره چیست ؟ مگر انصاف جزو ادله اربعه است ؟
یکی از دوستان فاضل در جواب فرموده اند :
بسم الله الرحمن الرحیم
منشأ انصاف یکی از این امور است:
1- اینکه مرحوم شیخ چون بی تمایل به نظریّه انسداد نیست، حجّیت ظنّ غیر حجّت بالخصوص را با تعبیرانصاف بیان می کند.
2- مذاق شریعت. یعنی ممکن است مطلبی را با دلیلی نتوان اثبات کرد، ولی مذاق شریعت آن را اقتضاء می کند.
حقیر نیز در جواب سوال گفته ام :
ظاهرا منظور شیخ انصاری ره از عبارت " و الانصاف " همان تجمیع ظنون هست که نشان میدهد تراکم ظنون به قدری در نظر ایشان قوی شده باشد که از قواعد فقهی یا اصولی رفع ید کند و به احتیاط و امثال آن تمسک کند. با این بیان این شبهه از بین میرود که : مگر انصاف جزو ادله فقهی هست که شیخ اعظم ره این چنین تعبیر میکند ؟
در کتاب قصاص - مبحث سبب و مباشر و اینکه سبب یعنی چه و علت یعنی چه -
کلمات فقهاء و بزرگان در انتخاب مثالها و مصادیق علت و سبب و شرط اختلاف نظر است و هرکدام مطلب را به گونهاى خاص بیان کردهاند و حتى یک فقیه در یک مورد دو نظریه مختلف دارد؛
مثلا مرحوم علامه در کتاب قواعد یک جا خفه کردن با دست را جزو مباشرت بحساب مىآورد و بعد از چند سطر آن را براى تسبیب مثال مىزند،
لذا مرحوم محقق قمى (رَحَمهُ الله) در جامع الشتات در یکجا مىفرماید: فرمایش فقهابراى مبتدى و متوسط گیج کننده است،و در جاى دیگر مىفرمایند: مبتدى بیچاره بااین همه اختلاف در مثالها که فقهاء دارند چه بایدبکند؟ واقعا هم، مطلب همینطور است
صاحب منهاج البراعه که شرح کتاب شریف نهج البلاغه است در ذیل خیلی از بیانات حضرت امیر علیه السلام نتیجه گیری میکند که جایز است قتل کسی که نهی از منکر را ترک کند.
(فو اللّه لو لم یصیبوا من المسلمین إلّا رجلا واحدا معتمدین لقتله) أى معتمدین له (بلا جرم جرّه) أى بدون استحقاقه للقتل بجرم اجتراه (لحلّ لی قتل ذلک الجیش کلّه) هذا الکلام بظاهره یدلّ على جواز قتل جمیع الجیش بقتل واحد من المسلمین معلّلا بقوله (إذ حضروه فلم ینکروا و لم یدفعوا عنه بلسان و لا ید) فیستفاد منه جواز قتل من ترک النهى عن المنکر مع التمکّن من إنکاره و دفعه.
فان قلت: أ فتحکمون بجواز ذلک حسبما یدلّ علیه ذلک الکلام؟
قلت: نعم لأنّ الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر واجبان شرعا فالتارک لهما تارک للواجب و عامل للمنکر،
منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى) ؛ ج10 ؛ ص- 135 -134
هاشمى خویى، میرزا حبیب الله/ حسن زاده آملىٍ، حسن و کمرهاى، محمد باقر، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة و تکملة منهاج البراعة (خوئى)، 21جلد، مکتبة الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1400 ق.
پ ن : منهاج البراعه شرح نهج البلاغه است که به علت نا تمام بودن برخی بزرگان نظیر علامه حسن زاده املی حفظه الله انرا تکمیل کرده اند.
ثمره اینکه در حجیت خبر ظن به عدم خلاف معتبر است یا خیر و یا ... در موارد مختلف خود را نشان میدهد و بحث ثمره های مهمی دارد. به این مثال ساده توجه کنید :