بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان : حل یکی از مباحث پیچیده کفایة الاصول در استصحاب کلی
در بحث استصحاب کلی قسم دوم ، شیخ اعظم و اخوند خراسانی ره اشکال مشترکی را مطرح کرده اند که :
جایی برای استصحاب کلی قسم دوم نیست زیرا این استصحاب همیشه محکوم اصل حاکم است زیرا شک در بقاء کلی همیشه مسبب از شک در حدوث فرد طویل است ، مثلا : شک در بقاء حدث در واقع شک در حدوث جنابة است و بااجرای اصل عدم حدوث فرد طویل جایی برای استصحاب کلی که مسبب از حدوث فرد طویل است باقی نمیماند. اگر هم این کلی حدث مسبب از فرد قصیر باشد که مطمئنا ان فرد قصیر از بین رفته و شکی نداریم تا جای استصحاب باشد.[1]
اخوند ره در جواب این اشکال میفرمایند :
لعدم کون بقائه و ارتفاعه من لوازم حدوثه و عدم حدوثه، بل من لوازم کون الحادث المتیقّن ذاک المتیقّن الارتفاع أو البقاء[2]حال منظور اخوند از این عبارت چیست ؟ بین اعلام اختلاف است و لااقل سه برداشت از عبارت صاحب کفایة وجود دارد که از عبارت محقق اصفهانی ره و سید یزدی و حضرت استاد قائنی مد ظله قابل استفاده است :
ایشان میفرمایند منظور صاحب کفایه این است که :
عدم بقا کلی از لوازم عدم حدوث فرد طویل ( جنابة) نیست بلکه از لوازم عدم اتصاف حادث بالطویل (جنابة ) است.
محقق اصفهانی در ادامه دلیل این مطلب را بیان میکنند که البته در کلمات دیگران این تعلیل ذکر نشده ، ایشان میفرمایند :
عدم بقا کلی ، از لوازم عقلی حدوث جنابة نیست زیرا شک در بقاء کلی صرف شک در حدوث نیست بلکه معنایش شک در وجود بعد از وجود و یا عدم بعد از وجود است .
شک ما در وجود کلی ، یعنی احتمال عدم اما نه عدم صرف بلکه عدم بعد از وجود.
شک ما در بقاء کلی و عدم آن یعنی شک در وجود بعد از وجود و عدم بعد از وجود. یعنی زمان قبل کلی موجود بود امادر زمان فعلی شک میکنیم که ایا ان کلی هنوز هم موجود است تا وجود بعد از وجود باشد و یا آن کلی معدوم است تا عدم بعد از وجود باشد. حال شما با استصحاب عدم فرد طویل میخواهید بگویید پس کلی هم نیست ؟ خیز این صحیح نیست زیرا در گذشته وجود کلی مسبب از حدوث فرد طویل نبود ، چه بسا ان فرد طویل نبود اما کلی محقق بود.
به عبارت دیگر : شک در بقاء کلی در ساعت دوم ، معلوم وجود فرد طویل نیست زیرا اگر آن حادث ، فرد طویل هم نباشد آن کلی در زمان اول موجود بود .
اثبات اینکه حادث طویل نبوده است اثبات نمیکند که کلی در آن اول بوده است و در آن دوم معدوم است.
بنابراین ملازمه عقلی بین حدوث فرد طویل و بقاء کلی نیست و عدم کلی از لوازم حدوث فرد قصیر است نه عدم حدوث فرد طویل.
این بیان با ظاهر عبارت صاحب کفایه تناسب بیشتری دارد.
وجود کلی که به دنبال اثبات ان هستیم مفاد کان ناقصه است یعنی : کون المکلف متصفا بالحدث .
در حالی که استصحاب عدم حدوث فرد طویل مفاد لیس تامه است . اشکال مبتنی بر این بود که از مفاد لیس تامه برای نفی کان ناقصه و اثبات لیس ناقصه استفاده کنیم که این از مصادیق اصل مثبت است. بنابراین از استصحاب عدم جنابة که مفاد لیس تامه است نمیتوان به مفاد لیس ناقصه که عدم اتصاف المکلف بالجنابة است نمیتوان رسید.
به عبارت دیگر :
اینکه طویل ، حادث نبوده است با اینکه حادث ، طویل نبوده است متفاوت است. استصحاب اثبات میکند طویل ، حادث نبوده است و اثبات اینکه حادث ، طویل نبوده است با این استصحاب ، اصل مثبت است.
خلاصه اینکه محقق اصفهانی نفی ملازمه کردند در حالی که حضرت استاد ، نفی ملازمه شرعی کردند.
بیان محقق اصفهانی نمیتواند اشکال اخوند را حل کند زیرا :
از لوازم عدم حدوث جنابت، ارتفاع کلی و قدر مشترک است. در مثبت بودن اصل ، شرط نشده ملازمه دائمی باشد بلکه ملازمه اتفاقی هم کفایت میکند. فقط مهم این است که ملازمه شرعی نباشد حال چه ملازمه دائمی باشد یا موردی باشد.
و در استصحاب کلی قسم دوم، که فرد یقین دارد که اگر فرد قصیر موجود شده باشد کلی متیقن الارتفاع است، عدم حدوث فرد طویل، ملازم است با عدم کلی و نبود جامع در ساعت دوم.
عدم حدوث فرد طویل ، منشأ عدم کلی در ساعت دوم و بعد از علم به ارتفاع فرد قصیر است نه اینکه عدم حدوث فرد طویل منشأ عدم کلی حتی در ساعت اول هم باشد.
بله عدم حدوث فرد طویل منشأ عدم کلی در ضمن آن حتی در آن اول هم هست اما منشأ عدم کلی و جامع مطلق نیست.
خلاصه اینکه در موارد کلی قسم دوم که در آن دوم فرد قصیر متیقن الارتفاع است، اثبات عدم حدوث فرد طویل ملازم است عقلا با عدم بقای کلی در آن دوم.
و لذا اگر در این بین حجتی باشد که حدوث فرد طویل را نفی کند شکی نیست که به عدم جامع و کلی در ساعت دوم حکم میشود.
در نتیجه : هر چند کلام محقق اصفهانی با ظاهر عبارت صاحب کفایة هماهنگ تر است اما قابل التزام نیست.
ایشان با فرق گذاشتن بین عدم کلی و ارتفاع کلی میفرمایند :
لازمه عدم حدوث فرد طویل، ارتفاع کلی نیست بله لازمه عدم حدوث فرد طویل عدم کلی و جامع هست اما ارتفاع کلی و جامع از لوازم آن نیست. و ارتفاع امر وجودی است.
و بعد گفتهاند ارتفاع کلی و جامع از لوازم عدم حدوث فرد طویل نیست حتی عقلا و لذا اشکال ملازمه برطرف میشود.
به عبارت دیگر : عدم حدوث فرد طویل نمیتواند ارتفاع کلی را اثبات کند چون اثبات عنوان وجودی (ارتفاع) با اصل عدمی از موارد اصل مثبت است.
سپس سیدره بر اخوند ره اشکال کرده اند که : ما اصلا با عنوان ارتفاع کار نداریم ، انچه مهم است عدم کلی در ساعت دوم است.
و در ادامه هم خود سیدره به مطلب خود جواب داده اند که :
ممکن است بگوییم عنوان ارتفاع هم اثبات میشود چون با در نظر گرفتن دلیل استصحاب که میگوید یقین مرتفع و نقض نشده است نتیجه استصحاب ، ارتفاع جامع و کلی است.
و به عبارت دیگر : در محل بحث ما ارتفاع موضوع اثر شرعی است که استصحاب ان را ثابت نمیکند. در نتیجه کلی باقی است.
محقق اصفهانی به سید یزدی اشکال کرده اند که :
بحث در جایی است که شک در عدم کلی داریم و حرف این است که عدم حدوث فرد طویل نمیتواند عدم کلی در آن دوم را اثبات کند نه اینکه نمیتواند عنوان ارتفاع را ثابت کند.
مفاد حرف مرحوم اصفهانی که گفتند " بحث ما در عدم بعد از وجود است " چیزی غیر از همان عنوان "ارتفاع" نیست و لذا سخن محقق اصفهانی همان سخن سید یزدی است.
سید یزدی ره گفتند : "با اصل عدم حدوث فرد طویل، عنوان ارتفاع اثبات نمیشود" و مرحوم اصفهانی فرمودند " با اصل عدم حدوث فرد طویل، عدم بعد از وجود اثبات نمیشود." به نظر میرسد بین این دو فرقی نیست.
محمد مظفری
اسفند 1395
مطلب اصولی خوبی را بیان نمودید.
از حضور شما در وبلاگمان خوشحال میشویم
لطفا جهت تبادل لینک اطلاع دهید
سپاسگزارم