بحر الفقاهه

کنکاشی در فقه اسلامی review on Jurisprudence

بحر الفقاهه

کنکاشی در فقه اسلامی review on Jurisprudence

تطبیقات فقهی و برخی نکات بحث تداخل اسباب و مسببات

تطبیقات فقهی و برخی نکات  بحث تداخل اسباب و مسببات :

از مساله تداخل اسباب در ابواب مختلفی از فقه کاربرد دارد از جمله

1.طهارت

در صورتی که چند غسل واجب بر عهدۀ مکلّف باشد انجام یک غسل به نیت همه کفایت میکند.

2.صلات

نافلۀ نماز مغرب چهار رکعت (دو نماز دو رکعتی) است. در اینکه نماز غفیله و نیز دو رکعت نماز دیگری که بین نماز مغرب و عشا بدان‌ سفارش شده است با نافلۀ مغرب تداخل و در نتیجه، این چهار رکعت از آن چهار رکعت کفایت کند.

 

 

3.صوم :

در مسأله ی افطار ماه رمضان آمده است: من افطر فی شهر رمضان فعلیه الکفارة حال اگر کسی در طول روز دو بار افطار کند آیا یک کفاره بر او بار است یا چند کفاره. اگر یک کفاره بار باشد این همان تداخل اسباب است

4.حج

اگر کسی نذر کند به حج برود، سپس مستطیع شود، در کفایت انجام دادن یک حج از دو حج اختلاف است.

 اگر شخص محرمی به صورت متعدد مرتکب بعضی از تروک احرام شود آیا کفاره هم متعدد می شود یا اینکه کفاره یکی است. مثلا اگر کسی دو بار لباس مخیط بپوشد و یا دو لباس مخیط را یکباره بر تن کند آیا دو کفاره بر اوست یا یکی کافی است.

5.نکاح

اگر عدّۀ وطی به شبهه با عدّۀ طلاق یا وفات تلاقی پیدا کند- مانند آنکه زنی در عدّۀ وفات یا طلاق وطی به شبهه شود یا برعکس- بنابر مشهور زن باید دو عدّه نگه دارد و دو عدّه- بنابر اصل عدم تداخل- تداخل نمی‌کنند.

6.قصاص

اگر کسی، دیگری را مجروح کند و بکشد، در صورتی که جرح و قتل با یک ضربه تحقّق یابد، قصاص عضو در قصاص نفس تداخل می‌کند و تنها، قصاص نفس ثابت می‌گردد؛ ولی اگر با دو ضربه- که بین آن دو فاصله افتاده باشد- تحقّق یابد مانند آنکه نخست دستش را قطع کرده، سپس او را کشته است، دو قصاص ثابت می‌گردد و تداخل صورت نمی‌گیرد و اگر جرح و قتل با دو ضربۀ پی‌درپی صورت گرفته باشد در تداخل و عدم تداخل اختلاف است

7.حدود

کسی که چند نفر را جداگانه قذف کرده است، برای هریک از قذفها یک حد ثابت می‌شود و حدود با یکدیگر تداخل نمی‌کنند؛ لیکن اگر چند نفر با یک جمله قذف شوند و همۀ آنان با هم خواستار حد باشند، حدود تداخل پیدا می‌کنند و بر قذف‌کننده تنها یک حد جاری می‌شود؛ ولی اگر هریک از قذف شدگان جداگانه خواستار حد باشد، بنابر قول مشهور، قذف‌کننده به تعداد افراد قذف شده حد می‌خورد

8.باب دیات

کسی که دیگری را مجروح کرده و سپس کشته است در صورتی که جرح و قتل با یک ضربه تحقّق یافته باشد، دیۀ عضو در دیۀ نفس تداخل پیدا می‌کند و تنها یک دیه (دیۀ نفس) ثابت می‌گردد.

همچنین- بنابر مشهور- اگر جرح و قتل با دو ضربه تحقّق یافته باشد. برخی در این صورت با استناد به اصل عدم تداخل، دو دیه را ثابت دانسته‌اند.

مساله تداخل اسباب در جایی مطرح میشود که دو شرط مهم وجود داشته باشد :

اولا :  نص خاص و قرینه ای در کار نباشد

ثانیا : عمل هم قابل تکرار باشد..

مثلا :

در باب قتل اگر زنای محصنه ای انجام دهد و محکوم به قتل شود بعد همان شخص مرتد شود و با شرایط ارتداد محکوم به قتل شود واضح است که نمی شود یک فرد را دو بار به قتل رساند و بحث تداخل و عدم تداخل در مورد او مطرح نیست

 

اقوال در مساله تداخل اسباب :

سه قول در مساله وجود دارد :

اول : تداخل اسباب : این قول از ظاهر برخی کلمات محقق در معتبر و صاحب جواهر استفاده میشود.

دوم : عدم تداخل اسباب : این قول منسوب به مشهور متاخرین است.

سوم : تفصیل : اگر اسباب از جنس واحد باشد (مثلا کسی در نماز دو بار تکلم کند) قائل به تداخل می شویم ولی اگر از دو جنس مختلف باشد (مانند کسی در نماز تکلم کرد و قیام سهوی انجام داد) قائل به عدم تداخل می شویم. این قول از برخی کلمات ابن ادریس استفاده میشود.

 

چهار نکته :

اول : آیا محل بحث در جایی است که مورد از باب قضیه ی شرطیه باشد یا اینکه عام است و غیر آن را هم شامل می شود؟

 بعضی گفته اند این بحث مربوط به قضیه ی شرطیه است (اذا طلق زوجته، اذا قتل انسانا و امثال آن).

 این کلام صحیح نیست و هر چند اصولیین آن را در باب مفهوم شرط مطرح کرده اند ولی مورد مختص به آن نیست. حتی اگر به صورت جمله ی خبریه هم باشد (یجب علی من لبس المخیط دم شاة) این بحث مطرح می شود.

 علت آن این است که تمام قضایای شرطیة را می توان به قضایای خبریة برگرداند و تمام جملات خبریة هم می تواند به شکل جملات شرطیة در آورد. هر موضوعی در قضیه ی به منزله ی شرط است و هر حکمی به منزله ی جزاء می باشد. بین (یجب علی من افطر فی شهر رمضان الکفارة) و بین (اذا افطر فی شهر رمضان وجب علیه الکفارة) فرقی نیست

 

دوم : تداخل مسببات و فرق ان با تداخل اسباب :

به این معنا است که با قبول اینکه هر شرطی یک جزاء جداگانه احتیاج دارد (عدم تداخل اسباب) آیا در مقام امتثال می توان همه را با نیت واحد انجام داد. مثلا کسی غسل جنابت، حیض و غسل میت بر گردن دارد آیا می تواند این اغسال متعدده را با انجام یک غسل و یک امتثال به جا آورد.

 بنابراین تداخل اسباب مربوط به بحث تکالیف است ولی بحث تداخل مسببات مربوط به بحث امتثال می باشد.

سوم : بحث تداخل اسباب در دو مقام صورت میگیرد. اول : مقتضای اصول لفظیه ، یعنی ببینیم از ظاهر جمله شرطیه چه چیزی فهمیده میشود ؟ ایا دو جمله شرطیه که دو جزای واحد دارند و جزا هم قابل تکرار هست ، ایا یک تکلیف به عهده مکلف میاورد یا دو تکلیف ؟

دوم : مقتضای اصل عملی . یعنی اگر از ظاهر جمله شرطیه به نتیجه نرسیدیم و نفهمیدیم که بالاخره ظاهر جملات شرطیه ای که جزای واحد دارند دلالت بر تعدد اسباب میکند یا خیر ، و دستمان از ادله لفظی کوتاه شد مقتضای اصول عملیه  چیست ؟ ایا باید سراغ اصل برائت برویم یا سراغ اصالة الاشتغال ؟


چهارم : سبب و مسببی که از آن سخن می گوییم به معنای سبب و مسبب فلسفی نیست. سبب و مسببی که در در عالم تکوین وجود دارد سبب و مسبب حقیقی است مثلا ضربۀ شمشیر موجب قتل می شود.

 اما بحث ما سبب و مسببی است که در امور اعتباریة وجود دارد. مراد از سبب و مسبب در اینجا تأثیر عینیۀ تکوینیة نیست بلکه اعتباری است مثلا اگر کسی بگوید: لله علی حج البیت، در واقع در عالم اعتبار حجی را بر دوش خود گذاشته است (مانند اینکه در عالم تکوین باری واقعی را بر دوش گذاشته باشد.) این اعتبارات همه اعتبارات عقلائیة هستند و آثار متعددی بر آنها بار می شود.

 مثالی از احکام وضعیه مانند زوجیت:  در عالم تکوین طلاق به معنای آزاد ساختن و جدا ساختن است و حال آنکه ممکن است بعد از طلاق هم باززن و مرد نزدیک یکدگر زندگی کنند. در این موارد در عالم تکوین و خارج هیچ اتفاق خاصی نمی افتد اما به جهت عالم اعتبار زن و شوهر از هم جدا شده اند.

 بنابراین ما در فقه و اصول با عناوین اعتباریة که عقلائیة است و احکام متعددی بر آن بار می شود سر و کار داریم. زندگی بشر با همین امور اعتباریة می چرخد. مثلا بخش عظیمی از جهان روی محور دلار می چرخد و حال آنکه دلار یک تکه کاغذ است و فقط در اعتبار عقلاء ارزش و بهاء دارد. اعتبار هر چند ذهنی است ولی وهم نیست و جنبۀ عقلائی دارد و بخش عظیمی از امورات مردم با همین اعتباریات می چرخدبنابراین وقتی در مسألۀ کفاره می گوییم: پوشیدن مخیط سبب کفاره است، سخن از سبب اعتباری است نه تکوینی.

از اینجا مشخص می شود کسانی که این بحث را با اسباب و مسببات تکوینیة خلط کرده اند مسیر اشتباه پیموده اند مثلا می گویند: محال است دو سبب بر مسبب واحد وارد شود.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد