پیش از تبیین اینکه وضع در حروف عام و موضوع له خاص مىباشد، چند نکته را (چنانچه از عبارت کتاب استفاده مىشود) باید در نظر داشته باشیم:
نکته اول: معنى حروف همان نسبتها و ربطهایى است که فى ما بین دو چیز وجود دارند و قوام وجودى آنها وابسته به طرفین نسبت، مىباشد و بدون طرفین هرگز وجود نخواهند داشت، مثلا «فى» در زید فى الدّار همان نسبت و ربط ظرفى اى مىباشد که بین (زید) و (دار) برقرار است، معنى (من) در سرت من البصرة الى الکوفة همان نسبت ابتدایى است که بین سیر و بصره موجود است، معنى «الى» همان نسبت انتهایىاى است که بین سیر و کوفه موجود است.
نکته دوّم: نسبتها و ربطهایى که معانى حروف هستند از نظر حقیقت و هویّت با هم تباین دارند و حتّى تباین نسبتها با هم در دو مرحله تحقّق دارد مرحله اوّل تباین بین نسبتهاى ابتدایى و انتهایى و ظرفى و ... برقرار است مرحله دوم تباین بین افراد نسبت ابتدایى و همچنین نسبتهاى انتهایى و بین افراد نسبت ظرفى، چه آنکه هرکدام از نسبتهاى ابتدایى و ظرفى و انتهایى به نوبه خود افرادى دارند مثلا نسبت ابتدایى در سرت من البصرة الى الکوفة غیر از نسبت ابتدایى است که در سرت من القم الى الطّهران موجود است و با هم تباین خواهند داشت.
نکته سوم: هریک از نسبتها و ربطها در حدّ ذات خود جزئى حقیقى و مفهوم خاص مىباشد، مثلا نسبت ابتدایى در سرت من البصرة الى الکوفة یک مفهوم جزئى و خاص است که بر کثیرین و بر غیر خود از نسبتهاى دیگر صادق نخواهد بود چه آنکه هر نسبتى مشخصات مخصوص به خود دارد و مخصوص طرفین خود مىباشد.
نکته چهارم: هیچیک از نسبتها را نمىتوانیم یک مفهوم کلى که منطبق بر بقیه نسبتها باشد فرض نماییم، چه آنکه هر نسبتى، از طرفین خود قوام مىگیرد و مشخصات مخصوص به خود دارد، و اگر آن نسبت جزئى و خاص را مفهوم کلى فرض نماییم (تا آنکه صادق بر کثیرین باشد) از نسبت بودن و ربط بودن، و معنى حرفى بودن بیرون شده و حقیقتش منقلب خواهد گردید.
نکته پنجم: نسبتها و ربطها (نسبت ابتدائى که معنى (من) و نسبت انتهائى که معنى (الى) و نسبت ظرفى که معنى (فى) مىباشد) به حدى زیاد و فراوان است که براى هیچ انسان و متفکرى تصور تکتک آنها میسور نخواهد بود، چه آنکه نسبتها و ربطها غیر محصور و نامحدود مىباشند.
با توجه به نکات پنجگانه کلمه (من) که یکى از حروف است را به عنوان مثال مورد توجه قرار مىدهیم که چرا و چگونه باید کلمه (من) وضع آن عام و موضوع له آن خاص باشد؟
واضع در مقام وضع نمیتواند تکتک نسبتهاى ابتدایى را تصور نماید و کلمه (من) را براى آنها وضع کند چه آنکه نسبتهاى ابتدایى غیر محصورند و تصور همه آنها براى واضع میسور نخواهد بود و همچنین امکان ندارد یکى از نسبتها را مفهوم کلى فرض نماید و با تصور آن همه افراد نسبتهاى ابتدایى را بالاجمال تصور نماید چه آنکه مفهوم جزئى عام و کلى نخواهد شد و بدین لحاظ واضع به ناچار باید نسبت ابتدایى به معنى اسمى را که مفهوم کلى و عام است تصور نماید و این مفهوم عام عنوان براى همه نسبتهاى ابتدایى به معنى حرفى خواهد بود، در نتیجه با تصور آن عام، همه نسبتهاى معنى حرفى را بالاجمال تصور کرده و سپس لفظ (من) را براى نسبتهاى ابتدایى خاص و جزئى وضع کرده است که وضع عام است و موضوع له خاص میباشد.
برگرفته از کتاب اصول الفقه با شرح فارسی. اصغری