بحر الفقاهه

کنکاشی در فقه اسلامی review on Jurisprudence

بحر الفقاهه

کنکاشی در فقه اسلامی review on Jurisprudence

درباره وضع حروف و معنای حرفی

پیش از تبیین اینکه وضع در حروف عام و موضوع له خاص مى‏باشد، چند نکته را (چنانچه از عبارت کتاب استفاده مى‏شود) باید در نظر داشته باشیم:

نکته اول: معنى حروف همان نسبت‏ها و ربطهایى است که فى ما بین دو چیز وجود دارند و قوام وجودى آنها وابسته به طرفین نسبت، مى‏باشد و بدون طرفین هرگز وجود نخواهند داشت، مثلا «فى» در زید فى الدّار همان نسبت و ربط ظرفى اى مى‏باشد که بین (زید) و (دار) برقرار است، معنى (من) در سرت من البصرة الى الکوفة همان نسبت ابتدایى است که بین‏ سیر و بصره موجود است، معنى «الى» همان نسبت انتهایى‏اى است که بین سیر و کوفه موجود است. 

 

نکته دوّم: نسبت‏ها و ربطهایى که معانى حروف هستند از نظر حقیقت و هویّت با هم تباین دارند و حتّى تباین نسبت‏ها با هم در دو مرحله تحقّق دارد مرحله اوّل تباین بین نسبت‏هاى ابتدایى و انتهایى و ظرفى و ... برقرار است مرحله دوم تباین بین افراد نسبت ابتدایى و همچنین نسبت‏هاى انتهایى و بین افراد نسبت ظرفى، چه آنکه هرکدام از نسبت‏هاى ابتدایى و ظرفى و انتهایى به نوبه خود افرادى دارند مثلا نسبت ابتدایى در سرت من البصرة الى الکوفة غیر از نسبت ابتدایى است که در سرت من القم الى الطّهران موجود است و با هم تباین خواهند داشت.

نکته سوم: هریک از نسبت‏ها و ربطها در حدّ ذات خود جزئى حقیقى و مفهوم خاص مى‏باشد، مثلا نسبت ابتدایى در سرت من البصرة الى الکوفة یک مفهوم جزئى و خاص است که بر کثیرین و بر غیر خود از نسبت‏هاى دیگر صادق نخواهد بود چه آنکه هر نسبتى مشخصات مخصوص به خود دارد و مخصوص طرفین خود مى‏باشد.

نکته چهارم: هیچ‏یک از نسبت‏ها را نمى‏توانیم یک مفهوم کلى که منطبق بر بقیه نسبت‏ها باشد فرض نماییم، چه آنکه هر نسبتى، از طرفین خود قوام مى‏گیرد و مشخصات مخصوص به خود دارد، و اگر آن نسبت جزئى و خاص را مفهوم کلى فرض نماییم (تا آنکه صادق بر کثیرین باشد) از نسبت بودن و ربط بودن، و معنى حرفى بودن بیرون شده و حقیقتش منقلب خواهد گردید.

نکته پنجم: نسبت‏ها و ربطها (نسبت ابتدائى که معنى (من) و نسبت انتهائى که معنى (الى) و نسبت ظرفى که معنى (فى) مى‏باشد) به حدى زیاد و فراوان است که براى هیچ انسان و متفکرى تصور تک‏تک آن‏ها میسور نخواهد بود، چه آنکه نسبت‏ها و ربطها غیر محصور و نامحدود مى‏باشند.

با توجه به نکات پنجگانه کلمه (من) که یکى از حروف است را به عنوان مثال مورد توجه قرار مى‏دهیم که چرا و چگونه باید کلمه (من) وضع آن عام و موضوع له آن خاص باشد؟

واضع در مقام وضع نمی‏تواند تک‏تک نسبت‏هاى ابتدایى را تصور نماید و کلمه (من) را براى آن‏ها وضع کند چه آنکه نسبت‏هاى ابتدایى غیر محصورند و تصور همه آن‏ها براى‏ واضع میسور نخواهد بود و همچنین امکان ندارد یکى از نسبت‏ها را مفهوم کلى فرض نماید و با تصور آن همه افراد نسبت‏هاى ابتدایى را بالاجمال تصور نماید چه آنکه مفهوم جزئى عام و کلى نخواهد شد و بدین لحاظ واضع به ناچار باید نسبت ابتدایى به معنى اسمى را که مفهوم کلى و عام است تصور نماید و این مفهوم عام عنوان براى همه نسبت‏هاى ابتدایى به معنى حرفى خواهد بود، در نتیجه با تصور آن عام، همه نسبت‏هاى معنى حرفى را بالاجمال تصور کرده و سپس لفظ (من) را براى نسبت‏هاى ابتدایى خاص و جزئى وضع کرده است که وضع عام است و موضوع له خاص می‏باشد.


برگرفته از کتاب اصول الفقه با شرح فارسی. اصغری

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد